شمع، شرمسار می شود از بزرگی وجودت، اگر تو را بدان تشبیه کنم؛چرا که شمع تنها میسوزد ولی تو میسوزی و میسازی؛میسازی کودکان دشت زندگانی را...که درختی شوند پربار...نه به بزرگی و عظمت تو،آنقدر که شرمنده ات نباشند ،که خالصانه سوختی تا راه بیابند در روشنایی و جودت...
کار تو همان عشق و هنر و مفهوم زیبایی است...ای همان عاشقانه سوختن برای ساختن،ای روشنایی راه دانایی،به من زنده بودن آموختی و اندیشیدن را...پس چگونه جبران کنم!؟
معترفم که هرگز نمیتوانم مگر آنکه بیاندیشم!آنچه که تو از من خواستی...سپاس از آنکه رسالت مقدست را عاشقانه به انجام رساندی...
معلمم!هر روزت مبارک
تاریخ تولد :5/4/1343 |
نام پدر :علی |
تاریخ شهادت : 27/2/1365 |
محل تولد :بوشهر /- /بنیاد |
طول مدت حیات :22 |
محل شهادت :فاو |
مزار شهید : |
روز پنجم تیرماه سال 1343 در خانوادهای متوسط و در میان مهر و محبت
خانواده پا به جهان گذاشت. پدرش، حاجعلی از افراد خوشخلق منطقه بود و مادرش نیز
در راستای اقامهی شعایر دینی و برپایی مراسم مذهبی اهلبیت (ع) تلاش وافر داشت.
عبدالرسول از همان آغازین لحظات زندگیاش شعار آزادگی و ایمان را سرلوحهی زندگی
خود کرده بود. شش ساله بود که به دبستان کوچک روستا رفت. او درس میخواند و در
کارها به پدرش و مادرش کمک میکرد. با همهی این مسایل دانشآموز ممتاز مدرسهاش
بود اما به دلیل نبود مدرسهی راهنمایی، جهت ادامهی درسش با همتی عالی راهی «
کاکی » شد و هیچگاه از پیمودن مسیر طولانی خانه و روستا تا کاکی خسته نمیشد و
عصرها پس از پایان درسها به خانه برمیگشت.
در دورهی راهنمایی نیز از هر حیث زبانزد دانشآموزان و معلمان بود و باز
هم دانشآموزی نمونه بود. سال 1357 که سال پیروزی انقلاب اسلامی است، او همچون
دیگر انقلابیون فعالیتهای سیاسی، مذهبی خود را با شرکت در راهپیماییها ادامه
داد. عبدالرسول فعالیتهای دانشآموزی را اداره میکرد. چند بار که دستگیر شد و
مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفت، باز هم دست از تلاش و فعالیتهایش برنمیداشت؛
با این همه دوران تحصیلی راهنماییاش را با موفقیت پشتسر گذاشت. در سال 1358
انجمن اسلامی روستا را تأسیس نمود؛ با تأسیس دبیرستان در کاکی از اولین نفرات ثبتنام
شده در مقطع متوسطه بود.
جنگ تحمیلی که شروع شد، خود را برای دفاع از میهن اسلامیمان آماده کرد. درس
را رها و به دفاع پرداخت. برای بالا بردن سطح فرهنگ روستاییان، کتابخانهای در
روستا تأسیس کرد. با همهی مشکلات، دیپلمش را در رشتهی اقتصاد اخذ نمود و در
تمامی امتحانات نهایی قبول شد و در سال 1364 در کنکور شرکت نمود که در رشتهی آموزش ابتدایی تربیت معلم پذیرفته شد. ترم
اول را که گذراند، به پیام امامش لبیک گفت و درس را رها نمود و به جبهه رفت و به
اتفاق برادرش راهی جبههی فاو شد.
سرانجام در تاریخ 27/2/1365در مصاف با دشمن بعثی
در سنّ 22 سالگی به شهادت رسید. شب قبل از شهادتش خواب دیده بود که چون کبوتری
سفید و خونین در آسمان پرواز میکند که عاقبت هم همان شد.